{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
پس از بیراهه های دراز از طریق علوم پزشكی و روان درمانی، دلبستگی من به مسائل فرهنگی بازگشت كه در زمان نوجوانیم - كه تفكر در من هنوز چنان بیدار نشده بود - مرا به سوی خود می كشاند.
هر كس كه از هنر تاثیر پذیرفته باشد می داند كه ارزش هنر به مثابه ی سرچشمه ی لذت و تسلی خاطر در زندگانی حدی ندارد.
آدمی به كار كمتر گرایش دارد تا به امكانات دیگر خشنود شدن. بیشتر انسانها به اجبار كار می كنند و این فرار طبیعی از كار موجب پیچیده ترین دشواری های اجتماعی می شود.
هیچ گاه در برابر رنج، بی شرم تر از زمانی كه عشق می ورزیم و هیچ گاه ناكام تر از زمانی كه ابژه ی عشق را از دست می دهیم نیستیم.
لذت بردن از زیبایی، ماهیت احساسی خاص، ملایم و سرمست كننده ای دارد.
فایده ی زیبایی روشن نیست. ضرورت فرهنگی آن را نمی توان به آشكارا درك كرد. با وجود این، تمدن نمی تواند از آن چشم پوشی كند.
قاعده ای وجود ندارد كه به كار همه بخورد؛ هر كس باید خود راهی بیابد كه او را نجات دهد.
كسی كه اهل عمل باشد، از جهان بیرون، كه نیروی خود را با آن می آزماید، دست نمی كشد.ز
خانه، بدلی برای بطن مادر؛ مسكنی كه زمانی برای انسان امن ترین و آسایش بخش ترین مكان بوده است و برای همیشه آرزوی آن را دارد.
همان گونه كه یك تاجر هوشیار از به كار انداختن سرمایه اش در یك جا پرهیز می كند، مصلحت زندگی حكم می كند كه آدمی چشم داشت همه ی رضایت خویش را از یك گرایش نداشته باشد.
موفقیت هیچ گاه حتمی نیست، بلكه به جمع شدن عوامل فراوان بستگی دارد و از همه بیشتر وابسته به سرشت روانی است كه كاركردش را با جهان بیرون هماهنگ سازد و از آن برای لذت جویی بهره گیرد.
همه ی انسانها ارزش دوست داشتن ندارند.
ترس استثمارگران از قیام سركوب شدگان، آنها را به سمت اقدام های دوراندیشانه ی شدید سوق می دهد.
به جاست از سر حسرت آه بكشیم كه برخی با استعدادشان می توانند ژرفترین ادراك ها را از احساس های خویش بیرون آورند، حال آنكه افرادی مانند ما با تردید رنج آور و تلاش های مداوم می تواند به آن راه پیدا كند.
مخالفت، به ناچار، دشمنی نیست، بلكه به عنوان بهانه ای برای دشمنی مورد سوء استفاده قرار می گیرد.
اگر كسی را دوست دارم باید به گونه ای، شایسته ی آن باشد.
پس از بیراهه های دراز از طریق علوم پزشكی و روان درمانی، دلبستگی من به مسائل فرهنگی بازگشت كه در زمان نوجوانیم - كه تفكر در من هنوز چنان بیدار نشده بود - مرا به سوی خود می كشاند.
هر كس كه از هنر تاثیر پذیرفته باشد می داند كه ارزش هنر به مثابه ی سرچشمه ی لذت و تسلی خاطر در زندگانی حدی ندارد.
آدمی به كار كمتر گرایش دارد تا به امكانات دیگر خشنود شدن. بیشتر انسانها به اجبار كار می كنند و این فرار طبیعی از كار موجب پیچیده ترین دشواری های اجتماعی می شود.
هیچ گاه در برابر رنج، بی شرم تر از زمانی كه عشق می ورزیم و هیچ گاه ناكام تر از زمانی كه ابژه ی عشق را از دست می دهیم نیستیم.
لذت بردن از زیبایی، ماهیت احساسی خاص، ملایم و سرمست كننده ای دارد.
فایده ی زیبایی روشن نیست. ضرورت فرهنگی آن را نمی توان به آشكارا درك كرد. با وجود این، تمدن نمی تواند از آن چشم پوشی كند.
قاعده ای وجود ندارد كه به كار همه بخورد؛ هر كس باید خود راهی بیابد كه او را نجات دهد.
كسی كه اهل عمل باشد، از جهان بیرون، كه نیروی خود را با آن می آزماید، دست نمی كشد.ز
خانه، بدلی برای بطن مادر؛ مسكنی كه زمانی برای انسان امن ترین و آسایش بخش ترین مكان بوده است و برای همیشه آرزوی آن را دارد.
همان گونه كه یك تاجر هوشیار از به كار انداختن سرمایه اش در یك جا پرهیز می كند، مصلحت زندگی حكم می كند كه آدمی چشم داشت همه ی رضایت خویش را از یك گرایش نداشته باشد.
موفقیت هیچ گاه حتمی نیست، بلكه به جمع شدن عوامل فراوان بستگی دارد و از همه بیشتر وابسته به سرشت روانی است كه كاركردش را با جهان بیرون هماهنگ سازد و از آن برای لذت جویی بهره گیرد.
همه ی انسانها ارزش دوست داشتن ندارند.
ترس استثمارگران از قیام سركوب شدگان، آنها را به سمت اقدام های دوراندیشانه ی شدید سوق می دهد.
به جاست از سر حسرت آه بكشیم كه برخی با استعدادشان می توانند ژرفترین ادراك ها را از احساس های خویش بیرون آورند، حال آنكه افرادی مانند ما با تردید رنج آور و تلاش های مداوم می تواند به آن راه پیدا كند.
مخالفت، به ناچار، دشمنی نیست، بلكه به عنوان بهانه ای برای دشمنی مورد سوء استفاده قرار می گیرد.
اگر كسی را دوست دارم باید به گونه ای، شایسته ی آن باشد.
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}